عکس نوشته شعر عاشقانه
به گزارش دکترای اقتصاد، عکس نوشته شعر عاشقانه به مجموعه عکسی گفته می گردد که افراد برای بیان احساسات خود در شبکه های اجتماعی از آن استفاده می نمایند. سایت خبرنگاران مجموعه زیبایی از عکس نوشته عاشقانه را برای مخاطبان خود تهیه نموده است. امیدواریم از این عکس های عاشقانه لذت ببرید.
عقل بی فایده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش جهان دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون
دیر برخواستی از خواب خوش ای بخت نگون!
عقل من گرچه به جز چون و چرا هیچ نداشت
بعد انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون
چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم
تا بغلتیم در آغوش تو ای رود! به خون
دل بی حوصله صدبار فرو ریخته بود
زیر این سقف نمی زد اگر آن آه ستون
پاسخی در خورد پیچیدگی موی تو نیست
می کشد کار من از فکر تو آخر به جنون
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد نمود
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
سر گیسوی تو در مشت گره خورده باد
خبر از خانه ویران شده در مه می داد
من همان نامه نفرین شده بودم که مرا
بار ها خط زد و تا کرد، ولی نفرستاد
داس بر ساقه گندم زدی و بی خبری
آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد
هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد؟: دهنی بی فریاد
داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد
آن قدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و بگذار
این قصه خاتمه خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار
این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار
هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر
تکرار… و تکرار… و تکرار … و تکرار…
من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار
کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق ننموده ست؛ نه چنگیز، نه تاتار!
ای شعر، چه می فهمی ازین حال خرابم؟
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار
حق است اگر مرگ ِ. من و عالم و آدم.
بگذار که یک بار بمیریم؛ نه صدبار!
تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم.
یک دایره آن قدر عظیم است که پرگار
اوج غم این قصه در این شعر همین جاست:
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار…
این چیست که، چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من، اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم
انگار که یک کوه سفر نموده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
کلام آخر
امیدواریم از مطالعه این مجموعه اشعار لذت برده باشید. از قلم نیاندازید اگر شما هم از شعری زیبا و دلنشین اطلاع دارید آن را با ما و سایر همراهان مجله خبرنگاران به اشتراک بگذارید.
منبع: setare.com