رو به سوی افق های روشن
به گزارش دکترای اقتصاد، خبرنگاران ؛ سعید تشکری- ما در عصر رشد بی سابقه رسانه های دیجیتال هستیم. با این وجود هنوز در جامعه ما صحبت کردن درباره رسانه های دیجیتال، مانند حرف زدن درباره یک دنیای غریب است و از این جهت بهتر است هنرِ دیجیتال را پیش از هر سخن تعریف کنیم. هنر دیجیتال، فرمی از هنر است که در پی انقلاب الکترونیکی شکل گرفته است؛ و در این هنر، ارتباط میان مخاطب و محتوای تولیدی، برخلافِ تلویزیون و رادیو، ارتباطی دوطرفه است و تعامل در پی دارد. این هنر می تواند سنتی باشد؛ مثل چاپ، عکاسی، مجسمه، هنر چیدمان، ویدئو، پویانمایی، موسیقی، پرفورمنس، و یا مدرن باشد، مثل واقعیت مجازی، هنر نرم افزاری، هنر شبکه که با تلفیق می گردد این دو را با هم نزدیک کرد.
واقعیت این است که تکنولوژی در جامعه ایران، دیر به دست می آید؛ و خیلی زود رو به ابتذال می رود، به همین علت هر بار شاهد ظهور یک تکنولوژی مثل دیجیتال در جامعه هستیم، بیش از آنکه پای مُدرنیته در میان باشد، ما به نوعی رفتار شبه مدرنیته روی می آوریم که با ابتذال همراه است؛ و در جامعه بی پاسخ نمی ماند؛ مثلاً در دوره قاجار، نقاشی اَمری حرام بود و نقاش باشی ها تنها از مَردها نقاشی می کشیدند؛ آن هم در پَستو و خلوتخانه، و هر نوع نقاشی در این باب جُرمی محرز بود؛ اما بعد از مدت ها به امری طبیعی تبدیل شد، و پرتره، ما را به نقطه ای روشن از سایه روشن شخصیت رساند. رولان بارت در کتاب اتاق روشن، روی همین مسئله صِحّه می گذارد، و می گوید در میان همه تصاویری که از ناپلئون بناپارت داریم، تصویری متفاوت وجود دارد که در آن ناپلئون بناپارت برخلاف همه تصاویرش در میدان مشاخصه نیست و به معشوقش دزیره نگاه می نماید و در تصویر ما تنها ناپلئون بناپارت را داریم که همین تصویر چهره تمام عیاری از ناپلئون بناپارت را برای ما به نمایش می گذارد؛ و اگر این پُرتره را نداشتیم، هیچ تصویری از این بُعدِ شخصیتی ناپلئون بناپارت وجود نداشت. این همان ایده ای است که به ما نشان می دهد تکنولوژی چه نقشی را می تواند و باید ایفا نماید تا ما در روبروه با آن بخشی از زندگیمان را ازدست رفته نبینیم. واقعیت این است که ما در خصوص کتاب و مجله، هنوز کلکسیون باز هستیم، و در پِیِ جمع کردن شماره های قدیمی و کتاب های قدیمی هستیم، و این کتاب ها و مجلات قدیمی برای ما رفرنس بهتری است تا کتاب هایی که همین امروز منتشر می گردد؛ در واقع رفتار ما شبیه جامعه ای است که امیدی به فردای خود ندارد و از این جهت به گذشته پناه می برد و همواره فکر می نماید آنچه یک بار پشت سر رها نموده است و از آن گذشته، بهتر است تا آنچه امروز دارد و در پیشِ رو؛ اما یادمان باشد، همه تمدن هایی که ما ساختیم، براساس تفکر آینده پژوهی بوده است و نه رجعت به گذشته. آینده پژوهی هر جامعه ای را به سَمتِ تمدن سازی پیش می برد، و اگر جامعه ای آینده پژوهی نداشته باشد و مداوم به گذشته پناهنده گردد، نمی تواند تمدن ساز باشد. در کنار این واقعیت، باید این حقیقت را بپذیریم، که جامعه ما تا به امروز، در حوزه دیجیتیال، فرآیند و ساز و کاری را در پیش نگرفته است، تا از یک امرِ صرفاً سرگرم نماینده و اِکتشافی، به یک رفتار غیرمبتذل و علمی تبدیل گردد، و با توجه به اینکه، دنیای پیشِ رو و دنیا آینده، در فرآیند دیجیتالی شدن قرار گرفته است، و در حال گذر از آنالوگ به دیجیتال است، باید پیش از این و بیش از این درباره این تکنولوژی تازه گفتمان داشت. اِنکار و مقاومت کردن مقابل دنیایی که به سوی مدرنیته شتاب گرفته است، امری بی فایده و ناممکن است. برای این اِدعا کافیست نیم نگاهی داشته باشیم به دوران چاپ سنگی و تبدیلش به چاپ صنعتی. پس از انقلاب صنعتی و با ظهور صنعت چه اتفاقی افتاد؟ آیا کتاب و کتاب خوانی دچار رکود و انزوا شد؟ خیر؛ چاپ سنگی از بین رفت و صنعت چاپ دنیای کتاب رونق گرفت؛ و دیگر کسی علاقمند به خواندن کتاب سنگی نبود.
این یک رویداد و تحول بزرگ است. بسیاری معتقدند اگر کتاب های بیست سال آینده را ارزیابی کنیم، به اُستادهایی می رسیم که امروز دبیرستانی هستند؛ این استادهای دیجیتال، قطعاً در کتاب های درسیشان، به این موضوع می پردازند که ما در دوره ای تنها محتوای کاغذی داشتیم، و یک امر بدیهی بود، اما به مرور شیوه آنلاین را انتخاب کردیم. بر مبنای همین تعامل و تفکر، کتابی به نام آخرین کتاب دنیا منتشر شد، که روایتگرِ آخرین کتابِ چاپی دنیا است و بر مبنای همین تفکر، بی تردید، روزی ما به آخرین مجله چاپی دنیا می رسیم.
به نظر می رسد، مسئله اصلی و پرسش اولیه باید این باشد که در این دیجیتالی شدن، چه به دست می آوریم و چه از دست می دهیم؛ و در هر حوزه، به طور تخصصی، به این پرسش پاسخ بدهیم. در حوزه مجلات و به طور اختصاصی تر مجلات نمایشی، که مورد بحث ما است، فرآیند دیجیتالی شدن چقدر به نفع این حوزه است؟
روت سوریا دوره کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه کُپِنهاگ دانمارک گذراند و مدرک دکتری خود را در حوزه ارتباطات از دانشگاه تگزاس دریافت کرد. او در حال حاضر استادیار کالج ارتباطات و هنر دانشگاه ستون هال است؛ و حوزه علاقمندی او تلاقی رسانه های دیجیتال، با مطالعات درباره موضوعات متفاوت در حوزه رسانه هاست؛ و یک رفتارِ کاملاً رسانه ای با دیجیتال دارد که در نخستین کتابش به دو مقوله تحلیل متن آنلاین و تعریف تحلیل متن پرداخته است. تعریف او از تحلیل متن چیست؟ او معتقد است با توجه به اهمیت متن به عنوان ابزار برای حفظ اطلاعات و معانی اجتماعی، محققین
ما در مرحله گذار از متن کاغذی به متن دیجیتال هستیم؛ و اصطلاحاً از دالان های تاریک به افق های روشن می رسیم.
از روش های متنوعی برای استخراج معانی از متون استفاده کرد ه اند. بعلاوه توانایی دریافت و حفظ سخن برای خوانش و بازخوانی اندیشه های دیگرانی که به لحاظ زمانی و مکانی از ما دور هستند، در نهایت به ایجاد ابزارهای متنوعی برای تحلیل متن منجر می گردد. با این حساب تحلیل متن شامل هِرمِنوتیک، تحلیل ادبیات معانی و تحلیل انتقادی و تحلیل محتوای کیفی است؛ ولی تنها محدود به این موارد نمی گردد؛ و موارد گسترده تری را شامل می گردد.اگر از این منظر به دنیای دیجیتال نگاه کنیم، در آینده تحلیلِ متن، در مجلات دیجیتال چگونه خواهد بود؟ طبیعی است که هریک از روش های سنتی فهم و استفاده از متن، در تحلیل متون آنلاین استفاده می گردد، اینترنت در مرحله اولیه خود یک نوع رسانه غالباً نوشتارمحور بود؛ گرچه صوت و تصویر و ویدئو به سرعت با کلمات آنلاین پیوند خورد. بسیاری از بسترهای اینترنتی، وب سایت ها، وبلاگ ها، تالارهای گفت وگوها و چت ها و نیز شبکه های اجتماعی، هنوز هم کلمات تایپی و ترکیبی از تایپ و صوت و تصویر را دارند؛ بنابراین محققان اینترنت می توانند از روش های تحلیل متن برای معنابخشیدن به پدیده آنلاین استفاده نمایند. استفاده از تحلیل آنلاین می تواند به ما یاری کند تا معناسازی و ایجاد اجتماعات آنلاین را درک کنیم؛ همچنان که شیلدز و شیلدز می گویند، افراد می توانند درباره دنیا اجتماعیِ مجازی، یا تعاملِ مجازی، و معنای خویشتنِ مجازی، درون بسترهایی که هم اکنون وجود دارد، با ابزاری مثل پست های الکترونیکی که عمدتاً متن محور هستند، و پست های تابلوهای اعلانات، صحبت نمایند.
این تعریف از ابزارِ فعلیِ دنیای دیجیتال، نشان می دهد که ما در مرحله گذار از متن کاغذی به متن دیجیتال هستیم؛ و اصطلاحاً از دالان های تاریک به افق های روشن می رسیم. دالان تاریک، مثل مراجعه به پزشک است، که مشکل جسمی یا روحی خود را در این مراجعه بیان می کنیم؛ و انتظار داریم ما را به سوی افقی روشن راهی کند. آشر مورگان این موضوع را در کتابی به نامِ دالان های تاریک به افق های روشن، در قالب چندین درسنامه مطرح می نماید، که یکی از آن ها -جست وجو و اکتشافی تازه- است. او معتقد است، هرگاه یک جست وجو و اکتشافِ تازه، رخ می دهد، ما به جزایرِ تازهی می رسیم که به آن جزایر دنیرو یا جزایر آتلانتیک یا جزایر برمودا می گوییم جزایری که بشر هنوز برای کشف آن ها دچار تعجب و وهم است. واقعیت این است که برخورد ما با رسانه های دیجیتال چنین برخوردی است، نوعی برخورد وهم آلود، که می پنداریم آنچه قابل لمس نباشد، قابل خواندن نیست. یکی از کاستی های احتمالیِ رسانه دیجیتال، ازدست رفتن بخشی از خاطرات است؛ ولو که آن ها را در قالب دیتا در دنیای مجازی داشته باشیم. کاستیِ احتمالیِ دیگر، تغییر مفهومِ لذت در رسانه دیجیتال است، مثلا آیا خواندن یک مجله دیجیتال همان قدر لذت بخش است که خواندن مجله کاغذی؟ آیا می گردد از تماشا یک نمایش دیجیتال همان قدر لذت برد، که در صحنه تئاتر؟ بخشی از این لذت، جهتی است که برای دستیابی به این رسانه طی می کنیم، و با دیجیتالی شدن مجلات، بخشی از فرآیندِ دسترسی حذف خواهد شد، یعنی یک کلیک و به روزرسانی، جایگزین جهتی می گردد که تا رسیدن به دکه مطبوعات و خرید مجله طی می کنیم. در حقیقت، نور جایگزین لمس و بوی کاغذ می گردد. تجربه سینمای آنالوگ و سینمای دیجیتال، تجربه خوبی ست تا بتوانیم به این پرسش اولیه پاسخ بدهیم، که معایب دنیای دیجیتال بیشتر است یا مزایای آن، آیا دیجیتال، ضربه ای اساسی به سینمای ما زد؟ آیا با تبدیل سینمای آنالوگ به سینمای دیجیتال، امکانات ما ضعیف شد؟ اگر کاستی داشته است، اگر معایب بیش از مزایا بوده است، پس از چه رو، ما به استفاده از تکنولوژی دیجیتال، در سینما ادامه دادیم.
وقتی حرکت به سوی رسانه دیجیتال را پذیرفتیم، وقتی به این پرسش اولیه پاسخ دادیم که دست آورد یا ضرر دیجیتالی شدن در هر حوزه چیست، سرفصل بعدی ما این است که حرکت به سوی دنیای دیجیتال در حوزه هنر به ویژه هنر نمایشی، چه الزامات و تعهداتی را به ما گوشزد می نماید؟ ماهیت هنر دیجیتال چیست؟ آیا هنر دیجیتال، قابل توضیح و فراوری است؟ یا قابل بازسازی است؟ آیا هنر دیجیتال هنجارشکن است؟
یک گفتمان وجود دارد که پیشنهاد می دهد پیش از کندوکاو در مسائل خاص تر فلسفه دیجیتال، درباره دو ویژگی فلسفه بیشتر بحث کنیم. نخست اینکه آن دسته از نظریه پردازانِ هنرِ ادبیات که فیلسوف حرفه ای نیستند، یاری زیادی به این حوزه نموده اند، همچنان که در دوران باستان، اگر ارسطو را نداشتیم، فن شعر را هم نداشتیم. گفتمانِ ارسطو در زمان خود و به نسبت زمانه خود، بسیار مدرن تر و شاخص تر است، تا نظریه پردازانی مثل آلن بدیو که در دنیای کنونی هستند. این ویژگی حوزه فلسفه را، از رشته های دیگر متمایز نموده است. دومین ویژگی دیجیتال در مطالعات فلسفی، نهادینه شدن مطالعات دانشگاهی است. واقعیت این است که ما در حوزه دیجیتال نظریاتی داریم که هیچگاه وارد مکانیزم گفت وگو به مفهوم اجرایی نشده است؛ و بیشتر یک فرض تئوریک است، که فلاسفه آن را برای الگوسازیِ علوم طبیعی به کار می برند، به این مفهوم که علوم طبیعی، به مدد فلسفه دیجیتال، برای ما بیشتر قابل لمس گردد.
مجله برخلاف کتاب، حاصل همکاری بسیاری از افراد است. وقتی مجله ای را باز می کنیم، آنچه که می بینیم، برآیندِ کار تیمیِ مقاله نویس، ویراستار، صفحه آرا، مدیرمسئول و بسیاری افراد دیگر است، که در هنر دیجیتال، به نور، متن و ماهیت متن تبدیل می گردد. کتابفروشی ها، نشریات و مجلات، نگران این هستند که آیا در آینده مجله کاغذی و کتاب کاغذی خواهیم داشت؟ و سرنوشت فروشنده های این کتاب ها و مجلات کاغذی و ناشرین در دنیای
بسیاری از رسانه های ادبی مثل رمان و ادبیات نمایشی -که کاملا کاغذی هستند- چگونه می توانند وارد دنیای دیجیتال نشوند؛ اما در رقابت با پست هایی که به سرعت می گردد آن را مرور کرد و سراغ پُست بعدی رفت، دوام بیاورند؟
دیجیتال چیست؟تکنولوژی دیجیتال، در آینده همه این ها را دچار تغییر و دگرگونی می نماید، همچنان که بسیاری از گالری های نقاشی، امروزه دیگر با تابلوهای تک نگاره روبه رو نیستند، و ما تلفیقی از هنرها را تحت عنوان نقاشی روی دیوارهای گالری ها می بینیم. این شرایط ما را دچار یک آشفتگی عاطفی می نماید؛ حیف که از این دوران گذر کردیم، و جای کتابخانه کاغذی، با یک باکس، پُر از مجلات و کتاب های مختلف و متنوع روبه رو هستیم و می توانیم با یک کلیک آن ها را بروزرسانی کنیم. این درگیری عاطفی، باعث نمی گردد که از دیجیتال و اینترنت استفاده بد کنیم.
آگاهی نسبت به این مسئله، که ما در ابتدای این جهت قرار گرفته ایم، مهم است؛ چرا که علی رغم نوپابودنِ دنیاِ دیجیتال در جامعه ما، می خواهیم پَرِش به سوی آن دنیا تازه را شروع کنیم. فرانسوا تروفو فیلم ساز، نظریه پرداز و منتقد سینمایی برجسته فرانسوی و از پیشروان جریان موج نوی فرانسه است که این اصطلاحِ درک سینما از طریق تصویر بدون دیالوگ، را برای تحقیر دیگران به کار برد. ما در حوزه کتاب و مجله هم با همین مسئله رو به رو هستیم. نتیجه شتابزدگی در مدرنیته رسیدن به جامعه شبه مدرنیته است که رفتاری سنتی در روبرو با ابزار مدرن دارد. فرایند دیجیتالی شدنِ هنر باید در بسترِ زمان، جهت خود را طی کند، و ایجاد راه میان بر اگرچه ممکن اما ویران نماینده است، و صرفا باعث ازدست رفتن مخاطبین می گردد؛ تا جایی که هنر دیجیتال تنها برای بخش کوچک و خاصی از جامعه قابل فهم می گردد، در حالی که مدرنیته در هر حوزه اگر فراگیر نگردد و برای همگان در دسترس و قابل فهم نباشد، جز ظاهر مدرن چیز دیگری برای ابراز ندارد، و این آسیب جامعه ماست که در جوامع دیگر شاخص نمی گردد؛ زیرا در سایر جوامع، حیاتِ هنرِ دیجیتال و پیشرفت آن، منجر به ازبین رفتن و مسدودشدن هنر غیردیجیتال نشده است؛ و در کنار مجلات الکترونیک، مجلات کاغذی همچنان به چاپ می رسند تا جامعه فرصت کافی برای همراه شدن با مدرنیته و تکنولوژی تازه را داشته باشد. اما در جامعه ما به سرعت تکنولوژی تازه همه گیر می گردد، و این شتاب در همه گیری، بیش از آن که علمی باشد، شکل بازیگونه و بازیگوشانه دارد.
بسیاری از رسانه های ادبی مثل رمان و ادبیات نمایشی -که کاملا کاغذی هستند- چگونه می توانند وارد دنیای دیجیتال نشوند، اما در رقابت با پست هایی که به سرعت می گردد آن را مرور کرد و سراغ پُست بعدی رفت، دوام بیاورند؟
به نظر می رسد چه بخواهیم چه نخواهیم، با این پدیده، یعنی تماشاِ تخیلی، روبه رو هستیم. تماشا تخیلی، نظریه ای درباره دنیا دیجیتال است، که می گوید ما با تخیل همه چیز را می بینیم؛ چون دیگر چیزی برای لمس کردن وجود ندارد؛ و فقط با چشم می بینیم؛ یا با گوش می شنویم.
ایتالو کالوینو رمان نویس ایتالیایی، در ویکنت دونیم شده یا شاهگوش، برای اولین بار حواس را تبدیل به پادشاه می نماید؛ و می گوید شما وقتی وارد گوش می شوید، در حقیقت وارد یک دالان می شوید که شما را به یک دنیا تازه می رساند. او حواس را نوعی پادشاه می داند و مکانیسم دست و پا را از طراحی داستان خارج می نماید. این در حقیقت همان نظریه تماشا تخیلی است. در این نظریه، آدم هایی که این نوع مجلات و فیلم و تئاتر دیجیتالی را می بینند، تنها یک انگیزه دارند، نگریستن به درونِ دنیاِ داستان، و معین شدن بخش هایی از کنش روایی از نظرگاه بصری. در آینده تمام مجلات ما بصری یا سمعی خواهند بود، و آن اصطلاحِ سمعی-بصری که سال هاست به غلط از آن استفاده می کنیم، خودش را نشان خواهد داد. پس با این نظریه فلسفه هنر دیجیتال بیش از پیش، هرچیزی مطالعه ماهیت و نیز بنیان های ارج شناسانه آن در تمامی انواع هنر است، که فراوری برای آن ها به نحو اساسی شامل پردازش کامپیوتری می گردد. این نظریه را کاترین تامسون جونز ارائه می دهد و می گوید آینده دارای چنین چیزی است. در این دنیا آینده ما باید یک تعریف جدی داشته باشیم، که تمایز بین آنالوگ و دیجیتال چیست؟ ما که در دوران آنالوگ زندگی کردیم و حالا می خواهیم به دنیای دیجیتال وارد شویم، برای چه دنیای باید خود را آماده کنیم؟ او خیلی ساده می گوید توضیح کلاسیک تمایز میان آنالوگ به دیجیتال در اثر نلسون گودمن به عنوان زبان های هنر یافت می گردد. در واقع توضیح گودمن هنوز هم یگانه توضیح این تمایز است، که می گوید ما باید کلا از فضای آنالوگ جدا بشویم و به فضای دیجیتال برسیم. و در این آنالوگ بودن ما، اتفاقی که می افتد، این است که ما متراکم هستیم؛ بدون قابلیت تفاوت گذاری. در حالی که آنچه در دنیا دیجیتال اتفاق می افتد، تفاوت های خودش را بیشتر نشان می دهد، و فهم خود را از مدرنیته بیشتر آشکار می نماید. نمی توان در یک دنیا مدرن، سنتی زندگی کرد و از ابزار مدرن استفاده کرد. چه بخواهیم؛ چه نخواهیم، وارد عصر تازهی شده ایم به نام عصر مدرنیته، که در این عصر رفتار شبه مدرن یا کلاسیک کاربردی نخواهد داشت. در این دنیا مدرن، هنرِ دیجیتال مبنای خود را بر فراوری می گذارد و با فراوری تکلیف خود را با هنرکلاسیک روشن کند. انسان مدرن، در حوزه دیجیتال، مجبور است که آلرژی های خودش را نسبت به مدرنیته کم کند و بیشتر به سمت جذب آن برود، نه اینکه واکنش منفی نسبت به آن داشته باشد. یکی از راه های توسعهِ این واکنش جذبی، چیدمان است. چیدمان یا کلاژ، وقتی برای اولین بار به عنوان یک اصل در هنر استفاده شد، همه آن را نوعی ترکیب سازی در هنر، و تلفیق در هنر دانستند، در صورتی که این گونه نیست، در هنر دیجیتال ما به یک بازفراوری عمومی دست می زنیم. و با فن دیجیتال، در پی آن هستیم که خِرَدورزی را به امری عمومی و اجتماعی تبدیل میکنیم، نه امری سخت فهم که محدود به بخش خاصی از جامعه باشد؛ به این مفهوم که مجلات در آینده نه فقط برای نخبگان، بلکه برای همه قابل دسترس خواهد بود، و در این دنیاِ مدرنِ پیش رو، فراوری محتوا باید به یک وزن تازه برسد، که در آن عصر من این گونه فکر می کنم؛ پس هستم دیگر تمام خواهد شد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران